نیستان فلسفه



به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است از بنفشه افتخاری، دکتری تاریخ و فلسفه علم دانشگاه لیون درباره نظریه اتمگرایانه در میان قدما که در ادامه از نظر می گذرد؛

آنچه که ما به عنوان اتم می شناسیم، قصۀ درازی دارد. قصۀ درازی که از عهد باستان آغاز می شود، هنوز هم ادامه دارد.  مفهوم امروزین اتم، در قرون اخیر پرورانده شده، ولیکن همچنان دانشمندان علم فیزیک و شیمی در حال کامل کردن نظریات و مفاهیم مرتبط با اتم هستند. برای پرورش این مفهوم بنیادی در علم، نظریه پردازان و دانشمندان از چندین جهت درگیر هستند: از یک سو، نظریه پردازان (متخصصان فیزیک نظری)، چند و چون این مفهوم را به لحاظ نظری تبیین میکنند، مدل و قواعدی را که رفتار این موجود نظری توصیف و پیش بینی کنند را در چهارچوب منطق و ریاضیات کشف و ابداع میکنند؛ از سوی دیگر دانشمندان حوزه تجربی، شرایطی که این مفاهیم صرفا نظری قابل آزمودن باشند را بررسی کرده و امکاناتی را بوجود می آورند که بتوان این مفاهیم نظری را  به بوته آزمایش سپرد.

اتمی که ما می شناسیم، آنقدر خرد و ریز است که نمیتوان آن را در دنیای محسوسات دریافت. موجودات دنیای اتمی و زیر اتمی با آزمایش هایی دریافت میشوند که چشم مسلح یا غیرمسلح، نقشی مستقیمی در درک آن ندارند. پس بدیهی است که درک و مشاهده حسی اتم در زمانهای گذشته امکانپذیر نبوده و هرگونه بحثی درباره اتم ها صرفا نظری باشد. فیلسوفان در قرون متمادی درباره امکان وجود و چگونگی اتم بحث کردهاند. حتی اعتقاد یا عدم اعتقاد به اتم ها، میتوانست جنبههای متافیزیکی مهمی برای فیلسوفان داشته باشد. آنها از اینکه دنیا از اتم ساخته شده باشد یا نه، نتایجی میگرفتند که به وجود و نقش خداوند در جهان هستی مرتبط بود.

شواهدی هست که در ایران، یونان و هند باستان، نظریات اتمگرایانه برای جسم مطرح شده اند. واژه اتم، از واژه یونانی اتوموس می آید که به معنای تجزیه ناپذیر است.  دموکریتوس یا ذیمقراطیس، از اولین فیلسوفان یونانی است که نظریه منسجمی درباره اتم ها از او در دست است، یا به قولی از اولین نظریه های اتمگ رایانه است. اتم های ذیمقراطیس، متفاوت و شناور در خلأ بودند. این اتمها با پیوستن بهم، در ابعاد و اشکال مختلف، ویژگیهای متفاوت اجسام را در طبیعت رقم میزدند؛ هر چه تغییر که ما در طبیعت شاهدیم، در نتیجه کنش و واکنش بین اتمهاست. این دنیایی که ذیمقراطیس توصیف می کرد، دنیای مادی گرایانهای بود که هیچ عامل خارجی یا متافیزیکی در آن دخالتی نداشت. این نظریه مخالف بزرگی به نام ارسطو داشت. ارسطو با شبهاتی، امکان عقلی وجود اتم را به چالش کشید. او استدلال کرد که هر آنچه که در تصور آید را میتوان در ذهن تقسیم کرد. پس به لحاظ عقلی، وجود چیزی که هم بعد داشته باشد و هم نتوان آن را تقسیم نمود، از محالات است.  پس از ارسطو، اپیکوریان و رواقیان تغییراتی در نظریه ذیمقراطیس بوجود آوردند که بتواند از پس شبهات ارسطویی برآید. با این حال، در قرون وسطی نظریات اتمگرایانه قادر نبودند از سایۀ سنگین سلطه فیزیک ارسطویی برهند.

در دنیای اسلام، در دوران شکوفایی علم، نظریه اتمگرایی نیز در بین متفکران اسلامی مطرح شد. واژۀ یونانی اتوموس، عینا ترجمه شده و به جای آن واژۀ جزء لایتجزی، به معنای تجزیهناپذیر جایگزین شد.  متکلمان معتزلی از اولین اندیشمندانی بودند که از اتمگرایی استقبال کردند. نظریۀ آنها در تاریخ فلسفه به اتمگرایی کلام مشهور است. در بین مورخان، دیدگاههای متفاوتی درباره اصل و منشا اتمگرایی کلام مطرح هست. برخی اتمگرایی کلام را تحت تاثیر اتمگرایی هندی، یونانی، اپیکوری و حتی آن را مستقل عنوان کرده اند.

اتمگرایی کلام دارای ویژگیهای خاصی می باشد. متکلمان، علاوه بر اجسام مادی، به اتمگرایی ریاضی نیز قائل بودند. یعنی اینکه خط و سایر اشکال هندسی را نیز متشکل از تجزیهناپذیرها میدانستند. بعضا نقطه و اتم را در هندسه معادل هم میگرفتند. اتمگرایی کلام، رقیب قدرتمندی چون پیوستهگرایی مشائیان داشت. مشائیان که پیرو ارسطو بودند، با اتم چه نظری و ریاضی و چه مادی مخالف بودند. ابن سینا، شیخ الرئیس، براهین ارسطو معلم اول را بسط و گسترش داده و دلایلی را که متکلمان در دفاع از اتم مطرح میکردند را رد نمود.

با این حال، اتمگراها، دلایل محکم متافیزیکی برای نظریه خود داشتند. متکلمان، دنیایی که پیروان ارسطو تشریح میکردند را رد میکرد. در نظریه ارسطویی جهان مادی، جهانی قدیم و باقی است. متکلمان وظیفه خود میدانستند که نظام عقلانی را پرورش دهند که موافق برداشت آنها از نص قرآن باشد. آنها جهان قدیم و باقی را نمیپذیرفتند. آنها جهانی را توصیف میکردند که متشکل از جواهر فرد یا اتمهاست. خداوند این اتم ها را از هیچ خلق میکند و هر لحظه ای که خداوند نخواهد، این اتم ها نیست میگردند. به عبارتی این جهان حادث و فانی بوده و قدیم و ابدی نیست. به علاوۀ اینکه نظریۀ فیزیکی که مشائیان ارائه میدادند، شامل موارد دیگری نیز بود که به زعم آنها خلاف تعالیم قرآن بود. جهانی واحد که خداوند علت اولی باشد، موافق برداشت آنها از قرآن نبود. آنها جهان را متکثر، و خداوند را ورای هستی میدانستند، نه جزئی از آن.

 پس از متکلمان معتزلی، متکلمان اشعری نیز از اتمگرایی کلام دفاع میکردند. آنها نیز وقع چندانی به شبهات ابن سینا ندادند. شاید در میان متکلمان اشعری، فخر رازی تنها متکلمی باشد که بیش از دیگران با شبهات ابن سینا درگیر شده و سعی نمود که نظریه نسبتا خود سازگاری از اتمگرایی کلام ارائه دهد که کمتر مورد چالش قرار گیرد.

به غیر از متکلمان، زکریای رازی نیز از اتمگرایی دفاع کرده است. وی به جنبه مذهبی اتمگرایی اهمیتی نمیداد. بر خلاف متکلمان، وجود اتمها را به شکلی تبیین میکرد که بر قدم ماده دلالت داشت. او در کیمیاگری با توسل بر اتمگرایی تبدیل عناصر به یکدیگر را توجیه میکرد.

داستان اتم مفهومی در زمان قرون وسطی در اروپا نیز ادامه داشت، ولی شاید نیاز بود که برای رشد و تبلور واقعی، دلایل مختلف علمی، اجتماعی دست به دست هم دهند تا فلسفه مدرسی و اسکولاستیک ارسطویی شکست خورده که در نتیجۀ آن مجالی برای نظریات غیر ارسطویی در همه عرصه ها بوجود آید.

منبع: خبرگزاری مهر



نام دکتر علی فهیم، عضو هیأت علمی دانشکده علوم مهندسی پردیس دانشکده‌های فنی، با حدود ۸۰ هزار استناد، در بین پژوهشگران پراستناد جهان قرار گرفت.

به گزارش روابط عمومی پردیس فنی، بر اساس رتبه‌بندی پژوهشگران پراستناد وبومتریکس نام عضو هیأت علمی دانشکده علوم مهندسی پردیس دانشکده‌های فنی دانشگاه تهران در بین پژوهشگرانی است که فعالیت‌های تحقیقاتی او توسط جامعه علمی و دانشگاهی جز پراستناد‌ها به‌حساب می‌آید.

این رتبه‌بندی شامل شاخص اچ و استنادها تا اکتبر سال ۲۰۱۸ میلادی است. پژوهشگر و دانشمند برجسته پردیس در میان برترین استادان این رتبه‌بندی دارای شاخص اچ ۱۲۱ است. آثار تحقیقاتی وی ۷۹۵۴۹ بار مورد استناد قرار گرفته است. رتبه وی در بین ۳۱۶۰ پژوهشگر پراستناد جهان ۱۴۲۲ است.

منبع


مقاله ای از اینجانب با عنوان ناسازگاری پیوسته‌گرایی هندسی واتم‌گرایی کلام در آرا فخر رازی» در شماره اخیر نشریه علمی پژوهشی فلسفه علم به چاپ رسیده که برای علاقه مندان در صفحه نشریه در دسترس است.

چکیده
اتم گرایی کلام که هم معتزله وهم اشاعره از آن دفاع کرده اند، شامل اتم گرایی هندسی نیز می گردد. اتم گرایی هندسی، اتم گرایی است که خطوط و اشکال هندسی را متشکل از تقسیم ناپذیرها می داند. به بیانی دیگر، در این نگاه، خط از گرد هم آمدن نقاط بوجود می آید. این دیدگاه با تعاریف اولیه کتاب اصول اقلیدس و در نهایت با هندسه کلاسیک ناسازگار می باشد. فخررازی که در ده هها ی آخر عمر خود از ات مگرایی دفاع کرده است، از این ناسازگاری آگاه بوده است. او در خلال بحث در برها ن ها ی مرتبط با اتم گرایی، تلاش ها یی برای رفع این ناسازگاری کرده است. علی رغم اینکه تلاش وی در بنیان نهادن
هندسه ای سازگار بااتم گرایی به ثمر نمی نشیند، ولی استدلالات او حاوی نکات ظریف و مهمی است که به لحاظ تاریخ و فلسفه ریاضیات حائز اهمیت است. در این مقاله، چند برهان فخررازی از کتاب المطالب العالیة بررسی و تحلیل شده و به زبان ریاضیات نوین تبیین م یگردد. . پسزمینه نظری این براهین تحلیل می شود تا به چارچوبی دست یافته که اهمیتشان از نظر تاریخ ریاضیات روشن گردد.دراین بین نشانداده میشود که چگونه رازی ساختار متفاوتی از هندسه کلاسیک روزگار خود را میآزماید. و همچنین پیشنهاد میگردد که ادله رازی در تاریخ نظریه بینهایت کوچکها در حد یک امکان در نظر گرفته شود.

لینک مقاله



به طور اتفاقی، با دیدن علاقه و استقبال خانواده ام به سریال پدر، پای این سریال زیبا نشستم. واقعا پس ازمدت ها سریالی از صدا و سیما دیدم که برایم جذاب بود. همین جذابیت و تحت تاثیر قرار گرفتن از افت و خیزهای داستان انگیزه ای شد که پس از سال ها دوباره دست به نقد ببرم.  سریال با نویسندگی و تهیه کنندگی حامد عنقا و کارگردانی بهرنگ توفیقی هر شب از شبکه دوم پخش می شود.


این سریال با شروع نفسگیر و طوفانی همراه بود و در همان قسمتهای ابتدایی با تمام کاستی ها و نقاط ضعفش مخاطب را از صمیم قلب با خود همراه می کند. در نیمه دوم سریال اما روند داستان به شدت افول می کند و به ضعف می گراید که البته مخاطبان وفادار این افول و افت را تحمل کرده اند. در این بین جا دارد که علل جذابیت و موفقیت و ضعف این سریال تحلیل گردد، شاید که دست اندرکاران این سبک سریال ها بیشتر دقت کنند و چنین موفقیتی را به اصلاح به این سادگی به زمین نکوبند. بخش اول داستان، که بیشتر روایت عشق حامد و لیلاست تا پدر، بخش موفق و برجسته این داستان است.


داستان با عشق شروع می شود. عشقی که در بین زد وخورد و تصادم دو نفر که ظاهرا از دو طرز فکر و فرهنگ متفاوت و حتی متضادند. مقوله عشق با همه جذابیت و زیبایی خودبخودی اش، اگر درست نقل نشود بر دل مخاطب نمی نشیند. من به شخصه این سریال را دوست داشتم، روایت عشق بین این دو با همه ایده آل بودن و شاید فراواقعی بودنش، برایم باور پذیر بود.  شخصیت ها به درستی قاب بندی شده بودند. لیلای سرکش، لیلای طغیانگر جسور، عشقش هم جسورانه و سرکشانه است و حامد محجوب و عمیق، عشقش در پنهانی ترین لایه های وجودش نهان. باید تبریک گفت به نویسنده و کارگردان، که چقدر زیبا از کنتراست شخصیتی ایندو استفاده کرده اند. در نتیجۀ این تقابل، چالشی احساسی برای این دو نفر و متعاقبا برای مخاطب ایجاد شده است. بازی بسیار خوب هر دو بازیگر دیدنی است. ریحانه پارسا، در تجربه اولش نقشی را آفرید که در ذهن مخاطبانش ماندگار خواهد بود. لیلا دختری است که احساساتش را بروز می دهد، دختری برونگرا که احوالات روحی اش در رفتار و چهره اش منعکس می گردد.  ما در طول داستان ریحانه پارسا را با چهره هایی متفاوت و متضاد با انعطافی بی نظیرمی بینیم که کاملا احساس آن لحظه لیلا را به باور مخاطب می نشاند.


متقابلا، نقش حامد نیز باورپذیراست؛ حامد پسری است با اراده، محکم، عمیق و البته خجالتی. سینا مهراد به خوبی این شخصیت را به تصویر کشیده و مخاطب او را می پذیرد و دوست دارد.


نکته دوم، نقش پررنگ تعالیم و الگوی زندگی مذهبی در این داستان است. اگرچه فیلم و سریالهایی از این دست بسیارند، اما اینجانب به طور قطع می توانم بگویم کمتر قدرت داشته اند تا اینگونه مفاهیم ناب دینی را بر دل مخاطب بنشانند. روایات آیات قرآن درآخر هر قسمت، یکی از خلاقیت های اثرگذار در این سریال بود که به طور ضمنی، حضور تعالیم قرآن را در زندگی روزمره به مخاطب گوشزد می کند. این سریال از جنبه هایی با دلشکسته (علی رویین تن، 1386) مقایسه می شود. اگرچه اینجا بحث بر سر قوت وضعف دلشکسته نیست، اما به نظر اینجانب این دو داستان تنها در کلیشه قابل مقایسه اند و این سریال ویژگی های منحصر به فرد خود درحدی داراست که اثری مستقل باشد. روایت دینمداری در سریال پدر، بر پایه ای ترین مفاهیم دینی همراه است: ایمان به خدا، توکل بر خدا، حجب درون، خانواده و قرآن. این روایت نه با ت آمیخته می شود، نه از فرقه  و تفکری خاص حمایت می کند، و نه حتی بر تشیع تاکید دارد، که مذهب اکثریت مردم ایران است. به عبارتی به حقیقت برای وصل کردن آمده و نه فصل کردن! این روایت دینمداری بر محور اصولی می چرخد که هر متأله معتقد به خدا را جذب می کند، نه صرفا پیرو عقیده و طرز فکر خاصی را.  در این سریال ما جنبه ای از دین سر و کار داریم که اهل عطوفت و مداراست و با باطن افراد در می آمیزد، نه ظاهر آنها.

البته باید ذکر شود که این سریال هم بمانند اغلب فیلم و سریالهای از این دست، دچارعارضه عدم شناخت و دست کم گرفتن طرف مقابل غیرمذهبی است. دچار کلیشه های تکراری است که زن در خانواده غیر مذهبی حتما باید بی توجه به خانواده و به دنبال مد و لباس و فال قهوه باشد. همیشه در این خانواده ها دعواست. اگر چه لیلای داستان باید چیزی را در خانواده حامد پیدا کند که در خانواده خود نداشته است، اما ای کاش کمتر سیاه-سفیدی به چشم می آمد. لیلا چارچوب فکری محکمی برای خود داشته است که آنقدر جسور است که در خیابان می تازد، خودروی خود را به آتش می کشد، نیست ولی می تواند گوشی استاد خود را کش برود. جای این چارچوب فکری در این سریال خالی است! این معت به جای اینکه ناشی از استدلال ها و تجربه هایی برآمده باشد، لیلایی  جایگزین شده که تنها دارای کمبود خانواده و توجه است. دختری که از کمبود توجه و خانواده رنج ببرد، به راحتی با جنس مخالف (همکلاسی ها و پسر عمویش)  مراودات بدون جذب و محو شدن را ندارد! لیلا با هر طرز فکری در این سریال، دختری است با شخصیت قوی، یک شخصیت قوی بر زیربنای فکر و عاطفی محکمی استوار است. (و البته نباید بگذریم از اینکه در گوشه و کنار ذکر می شود که حضور پدر لیلا در زندگی اش قوی است).


به هر روی پس از نیمه ای زیبا، احساسی، قوی و موفق، با مرگ شخصیت محبوب سریال، دفتری دیگر آغاز می شود. از اینجا به بعد نقش پدر با بازی مهدی سلطانی پررنگ می شود. در واقع حداقل، بنا به عنوان سریال، داستان از اینجا باید آغاز شود. بازی پدر چشمگیر وعنصر پدر در داستان تاثیرگذار است. خانواده حامد بنا بر حمایت از لیلا می گذارند. علی رغم تلاش ها، داستان افول می کند. شخصیتها به کنار گذاشته شده و داستان صرفا ماجرا محور می گردد. داستان با وقایعی پیش می رود که بعضا بخشی عظیمی از آن متاسفانه خاله زنکی است. ای کاش، داستان به جای حذف وزنه سنگینی چون شخصیت حامد، درگیر کنش و واکنش بین لیلا و حامد یا لیلا و خودش بود. چراکه طبیعتا پس از فرو کشیدن هیجانات عشق، با آغاز چالش های واقعی زندگی، اینجا است که تحول درونی لیلا می باید عمق پیدا کند و تثبیت شود. به نظر اینجانب، نادیده گرفته شدن این بخش از روند منطقی در این داستان ناشی از ضعفی است که پیشتر بدان اشاره شد: یعنی دست کم گرفتن فرهنگ و طرز فکری که لیلا در آن رشد کرده بود. لیلا، در این روند فردی احساسی است که قبل از عشق، طغیان می کرد و حالا سر تسلیم محض فرود آورده. در این تحول ، جای تعقل و تفکر و چالش های متعاقب آن خالی مانده است!


 اگر اینها در داستان فراهم بود، شاید حتی ارزش داشت مخاطب با لیلا عزادار شود و سوگواری کند و رنج عظیم از دست دادن را تجربه کند. به شخصه، اصلا نمی فهمم چرا در وضعیتی که مردم برای رهایی از خستگی و تنش های روزمره به سریال شب پناه می آورند باید درگیر درد مصیبت شوند؟! درست است که آمار بالای مرگ و میر تصادف جاده ای کمتر خانواده ای را در جامعه ما از این درد بی نصیب گذاشته است، ولی واقعا لازم نبود سریالی که می توانست با شادی و نشاط و شیرینی عشق، ذهن و فکر مخاطب را هم آرامش ببخشد و هم به لحاظ معنوی رشد دهد، یک سریال مصیبت زده و ماتم زده گردد. بسیار از مخاطبان منتظرند که حامد برگردد: اگر برگردد، سریال به یک سرهم بندی توهم آمیز هندی تبدیل می شود. بخش دوم همان ارزشهای نیم بندی که دارد را هم از دست می دهد، هرچند که شاید مخاطبان عزادار را کمی تسلی بخشد.

در آخر، باید تقدیر شود از روند خوب داستان که بر خلاف سریال های رایج تلویزیون، نه کند است نه تند. داستان با چینشی آرام و پیوسته، منطقی پیش می رود. چینش جالب سکانسها آنقدر خوب است که با وجود اینکه همان اول مخاطب می فهمد حامد مرده، ولی همچنان تعلیق را برای مخاطب نگه می دارد. با این وجود، گاه و بیگاه صحنه هایی اشتباه تدوین شده و اشتباه در انتخاب لباسها و زمان و صحنه ها در ذوق مخاطب می زند. به هر روی به شخصه از سریال هر شبی توقع ندارم که در این موارد بی نقص باشد. با همه ضعف ها و کاستی ها به نویسنده، کارگردان و همگی عوامل سریال دست مریزاد گفته و از زحماتشان تقدیر می کنم. این سریال در من و بسیاری ازافراد تاثیرات مثبت و سازنده ای داشت و توجه ما را به جنبه های فراموش شده ای از زندگی و معنویت جلب کرد و امیدوارم همچنان شاهد پیشرفت و آثار بهتری از ایشان باشیم.

بنفشه افتخاری

مرداد 1397 تهران

پی نوشت: در نظرات مخاطبان، مواردی چون اقتباس از سریال هندی پدر عروس و تنهایی لیلا دیدم. اگرچه اقتباس، با حفظ ویژگی های منحصر به فرد خود داستان، به خودی خود ایراد نیست، ولیکن چون این دو سریال را ندیده ام نظری در این مورد ندارم.





هشت سال پیش با دلتنگی عمیقی این مطلب را نوشتم:

http://banafsheheftekhari.blog.ir/1389/11/01/motherhood-village-araghieh


اما بارندگی های اخیر، رودخانه عراقیه را مجددا زنده کرده است. اگرچه عمیقا از حادثه سیل و مصیبت هموطنانم متاسف و دردمندم، اما حیات مجدد رودخانه ها و تالاب های خشکیده که جان دوباره گرفته اند، امید بخش است.


در همایش تاریخ و فلسفه علم در دانشگاه شریف، ساعت شنبه 14 اردیبهشت ساعت 10 صبح، اینجانب سخنرانی درباره اتمگرایی کلام ارائه خواهم داد که چکیده سخنرانی را در ذیل ملاحظه می فرمایید. از تشریف فرمایی علاقه مندان خوشحال خواهم شد.

اتم­گرایی کلام؛ مادی­گرایی در فیزیک


بنفشه افتخاری

چکیده

تاریخچه اتم­گرایی، به یونان باستان می­گردد. اتم­گرایی یونان، نظریه ماتریالیستی (مادی­گرا)، علی و مکانیکی بود. اتم­گرایی، چه اتم­گرایی یونان و چه اتم­گرایی جدید (بعد از قرن هفدهم) از جهاتی یک نظریه مادی­گرا به شمار می­رود. در قرون وسطی در جهان اسلام نیز نوعی نظریه اتم­گرایی برای تبیین طبیعت توسط متکلمین معتزلی و اشعری ارائه شد. بر خلاف اتمگرایان یونان، متکلمان مسلمان، متأله بودند و نام متکلم را از جهت پایبندیشان به تعالیم اسلام و قرآن یدک می کشند. با این وجود نظریه­ ای که در جهان طبیعت ارائه دادند که از جهت مادی­گرا بودن، با اتم­گرایی یونانی و اتم­گرایی جدید مشابهت دارد. این نکته جالب توجه است که اتمگرایی کلام توسط نظریه پردازانی ارائه شده اند که در بحث قدرت مطلقه خداوند، به شدت رادیکال هستند. در این جستار، اینجانب قصد دارم که به ساختار متافیزیکی اتم­گرایی کلام بپردازم. در ادامه، تحلیل خواهم نمود که چگونه نظریه پردازان متأله برای حفظ اصول متافیزیکی خود، نظریه ای را در فیزیک ارائه می­دهند که به مادی­گرایی و طرد متافیزیک در فیزیک می انجامد.


 

 

یکی از شیرینترین خاطرات دوران جوانی و نوجوانی نسل ما دورهم بودن هایی بود که در شب های محرم یک روز قبل و بعد از مراسم دور هم ظرف ها را می شستیم، یا کمک می کردیم که نذری یا شام عروسی و غیره پخته شود و ظرفهایش شسته شود. در آن ظرف شستن های کنار جوی و حوض حیاط، لحظات بسیار شیرینی را سپری می کردیم.

 

آنروز ها گذشت، دیگر نه کسی برای عروسی ظرف می شوید و نه برای مراسم عزا و نه نذری! چند سالی است که دیگر نه کسی سفره پاک می کند و نه مردم نیازی می بینند کاسه و ظرف برای نذری گرفتن ببرند! سفره و ظرفهای یکبار مصرف کار همه را راحت کرده است. ای کاش باور کنیم در کنار این همه تجملات و راحتی ظاهری که نصیبمان شده، چه چیزی بزرگی را از دست داده و می دهیم! از لحظات شیرین با هم بودن ها، گرفته تا هزینه گزاف مراسم ها و در نهایت پاکیزگی شهر و مادرمان زمین!!!

 

این روزها دست به دست پیام ها می چرخد که به جای نذری های شبهای محرم، بیایید هزینه فلان کار را بپردازیم، من قصد ندارم از چنین دیدگاهی دفاع کنم! احترام می گذارم به احساس و عقیده کسی که به نذری دادن در این شب ها اعتقاد دارد، به او دستمریزاد و خدا قوت می گویم! فقط حرفم این است کمی بیاندیشیم درباره عواقب کارهایمان! آیا ائمه دین ما که اینقدر از پرهیز از اسراف و دوستی طبیعت دم زده اند راضی اند اینطور ما بر محیط زیست و طبیعت خود بتازیم!!!

 

چه اشکالی دارد به فرهنگ گذشته خود برگردیم با هم بپزیم و پهن کنیم و جمع کنیم و بشوییم!!! چه اشکالی دارد چون گذشته هر کس ظرف خود را برای نذری گرفتن با خود ببرد!! چه اشکالی دارد که برای پالایش روح خودمان زمینمان هم پاک بماند! خیلی سخت نیست کمی همت و مسئولیت پذیری می خواهد تا محرمی سبز داشته باشیم.

پی نوشت: در مساجد تعداد زیادی ظروف وقفی هست که در گذشته های نه چندان دور برای مراسم استفاده می شد ولیکن سالهاست همه خاک می خورند!!


مقاله شبه فلسفه» از اینجانب که در زمان دانشجویی در سال 92 در نشریه فلسفه نو منتشر شد. این مقاله به اشتباه به نام ژان لات در فضای مجازی منتشر شده است که در واقع کتاب فلسفه قرن بیستم ژان لات یکی از منابع مقاله بوده است.

شبه فلسفه

بنفشه افتخاری، دانشجوی دکتری تاریخ و فلسفه علم، دانشگاه لیون 3

 در فرهنگ سنتی ما و در سنت ادبیات ما همواره نوعی نگاه خرده گیرانه بر فلسفه چیره بوده است. ابزار فلسفی، پای چوبین استدلال و کور در جهان حقیقت و معنا معرفی شده است.  بسیاری از علاقه مندان به فلسفه هرگز روی به مطالعه حرفه ای نمی آورند و از این رو به دنبال فلسفه می روند که پاسخ هایی را بیابند که بیشتر جنبه متافیزیکی دارد و وقتی که آن را در فلسفه حرفه ای نمی یابند، از فلسفه سرخورده شده و آن را مجموعه ای از استدلال های دوری و عبث می نامند که راه به جایی نمی برد.  در سنت فلسفی ما نیز آنچنانکه علاقه به بحث های میدانی و سرراستی که کل نظام آفرینش را توصیف کند دیده می شود، علاقه به فلسفه تحلیلی و مباحث بنیادین که شاید سالها در پیچ و خم یک جمله مانده، دیده نمی شود.

در سنت فلسفی قرن بیستم، عمده فیلسوفان از پرداختن به متافیزیک دوری جسته اند، این مسئله در دیدگاه عوام  به درستی تعبیر نشده و دوری جستن آنها از متافیزیک به بی اعتقادی آنها تعبیر شده، چراکه هدف فلسفه به درستی نمایانده نشده است. هر فردی به روش های مختلف ساختار اعتقادی خود را می سازد و حداقل خود می پندارد که به نظام اعتقادی خود شناخت دارد. اما این شناخت، شناختی نیست که یک فیلسوف آن را معتبر بداند. به عبارتی، کنار رفتن مسائل اعتقادی از دایره مسائل روز فلسفه به معنای بی اعتقادی فیلسوفان به هر نوع نظام هستی شناسانه نیست. بلکه به معنای این است که امروزه فیلسوفان به این نتیجه رسیده اند که در مسائل مبنایی هنوز دچار گرفتاری های شناختی اساسی هستند و از این رو فلسفه ای که بی گدار به دام کلیات می افتد و به آسانی در پیچیده ترین ساختارهای هستی شناسانه نظریه می دهد، فاقد بینش فلسفی حقیقی است و بهتر است که آن را شبه فلسفه بنامیم تا فلسفه، عبارتی موازی شبه علم در علم.

شناخت فلسفی چیست؟

به قدری اختلاف نظر در پاسخ این سوال هست که قطعا نمی توان پاسخ صریحی به آن داد و اینجانب بر آنم که با بررسی دو پارادوکس که در اولین تعاریف و صورت بندی ها در فلسفه شناخت و فلسفه علم با آن روبرو هستیم، دغدغه های فیلسوفان را روشنتر نمایم. قطعا نمی توانیم نتیجه بگیریم که کدام شناخت فلسفی است، اما می توانیم  به مفهوم روشنی که چه شناختی فلسفی نیست دست بیابیم و شبه فلسفه را تعریف کنیم.

شناخت و مسئله گتیه

فیلسوفان شناخت با همه اختلافاتی که در تعریف مفاهیم اولیه شناخت با هم داشتند به تعاریفی در پایه های فلسفه شناخت همچون باور صادق دست یافتند. تا اینکه دانستن و شناختن را داشتن باور صادق» تعبیر نمودند. یعنی وقتی که ما صدق گزاره ای را باور داشته باشیم و برای باور کردن صدق گزاره ای به اندازه کافی توجیه و بینه و گواهی داشته باشیم می توانیم ادعا کنیم که آن گزاره را می دانیم. با رویکرد جدید علم به پدیده آماری و علم احتمالات، فیلسوفان نیز به شناخت احتمالی توجه ای بیش از پیش دارند و دیگر مفاهیم خود را بر اساس شناخت قطعی و خطاناپذیر تعریف نمی کنند،[1]  با این وجود، اکتفا نمودن به اینکه شناخت یعنی داشتن باور صادق هنوز هزینه های گزافی دارد که مسئله گتیه (1963) از جمله این مسائل است.

فردی مثل رضا را درنظر بگیرید که باور دارد که امیر یک پزشک است. امیر فرد دروغگویی که بوده است چنان تظاهر کرده که رضا هیچ شکی ندارد که امیر یک پزشک است، مانند داشتن کارت جعلی، به کار بردن الفاظ مخصوص پزشکان، دیدن اینکه هر روز او به بیمارستان می رود و مانند اینها. امیر با استفاده از منطق نتیجه می گیرد که عبارت رضا یا پزشک است و یا رضا یک بچه دارد.» گزاره درستی است.  بر اساس منطق برای درست بودن این عبارت، دست کم باید یکی از این گزاره  ها درست باشد، حال اینکه رضا واقعا یک بچه دارد. پس امیر گزاره درستی گفته است، درحالیکه خودش فکر می کند که درستی گزاره اش به این دلیل است که رضا پزشک است که آن گزاره ای نادرستی است. شاید بتوان گفت: چه تفاوتی می کند که امیر بر چه اساسی این گزاره را گفته است. مهم این است که او گزاره ای درست را بیان کرده است. او گزاره ای را بیان کرده که حاوی اطلاعات درستی است. اما آنچه فیلسوفان با آن مشکل دارند بیان تصادفی این گزاره درست است. یعنی امیر در بیان این گزاره درست، روندی را طی نکرده که اگر فرد دیگری طی کند به شناخت درستی دست بیابد.

در زندگی روزمره، دائم گزاره هایی  را که بیان می کنیم که دلالت بر دانش ما از چیزی دارند و یا احساسی از شناخت در خود حس می کنیم. ممکن است این شناخت ما باور صادقی باشد، اما آیا این شناخت تصادفی است. ممکن است تصادفی نباشد، ممکن است دلایل متافیزیکی ای در میان باشد که هنوز ما قادر به تبیین آن نیستیم. مثلا احساس می کنیم که خطری در پیش است به این دلیل که خوابی دیده ایم. باوری عمیقی داریم که خطری در پیش است. آیا قادریم این فرآیند را تحلیل کنیم. آیا قادریم تضمین کنیم که اگر دیگری هم همان خواب را ببیند قطعا احساس خطر خواهد کرد.  به عبارتی آیا می توانیم آن را تعمیم دهیم.

تعمیم و پارادوکس زمردها

مرحله بعدی صورتبندی شناخت، مسئله تعمیم است. یعنی آنچه که به تجربه من درآمده و به آن شناخت حاصل کرده ام را به مورد و یا فرد دیگری تعمیم دهم. از عمومی ترین قاعده تعمیم صورت بندی استقرایی است که اساس کار تجربی در علم است. به عبارتی؛ از اینکه همه کلاغ هایی که تاکنون دیده ایم سیاه بودند نتیجه گرفتیم که همه کلاغ ها سیاهند.[2] ناگفته پیداست که همه ما می دانیم هیچ دلیلی ندارد که کلاغ بعدی سیاه باشد، اما به دلیل اینکه ما هنوز هیچ موردی ندیده ایم که سیاه نباشد آن را به عنوان قانونی در طبیعت می پذیریم.

در تعمیم استقرایی مرز بین تعمیم تصادفی (Accidental Generalization)  و تعمیم قانونی (Nomological Generalization)  بسیار مبهم است. در مثال مشهور گودمن ما هرگز با دانستن اینکه یکی از حاضرین جلسه تنها فرزند خانواده باشد حکم نمی دهیم که بقیه هم تنها فرزند خانواده باشند. حتی اگر دومین و سومین هم اینطور باشند. چراکه منطقا دلیلی ندارد همه افراد تنها فرزند باشند و تنها فرزند بودن این فرد صرفا تصادف است. تشخیص تصادفی بودن و یا قانونی بودن یک شاخص تعمیم به سادگی امکان پذیر نیست. شاخص تعمیم حتی در پدیده های علمی و اندازه پذیر که دقیق تعریف می شوند نیز همواره دچار نقصان است. برای روشن شدن چرایی ابهام پارادوکس زمردها را در نظر می گیریم:

 جمله همه زمردها سبز هستند» را در نظر می گیریم، شاخص سبز بودن شاید مفهومی روشن برای همگان باشد، اما با همه روشن بودن کیفیت دقیقی نیست. اگر سبزی زمرد نوعی خاصی از سبز بودن باشد که متمایل به آبی است که بتوانیم به آن سبزآبی بگوییم، بعد بگوییم که زمرد ها سبزآبی بوده اند، حکم ما شامل زمردهایی می شود که آبی هم بودند، ما تعمیم خطایی داده ایم که ناشی ترکیبی بودن و دقیق نبودن شاخص تعمیم است.  وقتی که شاخص سبز بودن مبهم باشد، تکلیف بسیاری از تعمیم هایی که در نظریات متافیزیکی داده می شود روشن است.

شبه فلسفه

از مقدماتی که گفتیم بسیاری از نظریات متافیزیکی را می توانیم شبه فلسفه بنامیم چراکه:

  1. مصداقهای آنها بر پایه شناخت های تصادفی و درونی است که شامل فرآیند انتقال به دیگران نیست. به عبارتی اگر هم عنصر شناخت در آنها تصادفی نباشد، شناخت فرآیندی درونی و صورتبندی نشده دارد که بسیار شخصی است.
  2. تعمیم در آنها بر اساس شاخص های استقرایی مبهم است. به عبارتی شاخص های تعمیم یافته دقیق تعریف نشده اند و وقتی که شاخص های تعمیم دقیق تعریف نشده باشند دچار خطاهایی چون پارادوکس زمردها خواهیم شد.

البته باید متذکر شد؛ چنانکه در مباحث علمی نمی توان شبه علم را کنار گذاشت و از آن روی گرداند و باید همواره در دستور کار نظریه پردازان علم قرار گیرد، شبه فلسفه را نیز نمی توان و نباید از آن روی گرداند. قصد اینجانب از این تقسیم بندی تبیین جایگاه نظریات متافیزیکی و شبه فلسفی است و متذکر شدن خطاهایی است که نظریات شبه فلسفی ناگزیر از آن است. شبه فلسفه به سادگی در امور مختلف گسترش می یابد و از آنجا که موانع دست و پاگیر نقد و تحلیل را در خود پذیرا نیست به سرعت به یک نظریه جهان شمول تبدیل می شود که برای هر چیزی راهکاری دارد و همواره می تواند خطری بالقوه برای تفکر افراطی و تفریطی باشد که یک روی سکه آن نظریات تند احساسی و روی دیگر آن بی تفاوتی و رخوت فکری است و با توجه به اینکه نظریات شبه فلسفی- شبه علمی بعضا جامعه ایران را در بر گرفته است و خطر به بیراهه رفتن فکر و اندیشه عمومی در کمین اندیشه جوان نشسته، پر واضح است که جامعه فلسفی باید تحلیل دقیقتر نظریات رو به گسترش را در دستور کار خود قرار دهد و جایگاه آن نظریات را در مسائلی که با آن روبرو هستیم را روشن نماید.

منابع

  • فیومرتون، ریچارد، معرفت شناسی،  برگردان: پی کانی، جلال، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1390.
  • لات، ژان،  فلسفه در قرن بیستم، برگردان: داوری ارکانی، رضا، انتشارات سمت، چاپ ششم، 1389.
  • چالمرز، آلن اف، چیستی علم، برگردان: زیباکلام سعید، انتشارات سمت، چاپ اول، 1378.

 

پی نوشت ها:

 

[1] اصرار به دانش خطاناپذیر با شکاکیت افراطی می انجامد که ما را از هر نوع شناخت باز می دارد.

[2] اشاره به پارادوکس مشهوری پوپر است.

منبع: نشریه اینترنتی فلسفه نو

 


مقاله ای از اینجانب در مجله علمی-پژوهشی فلسفه علم، وابسته به پژوهشگاه علوم انسانی به نشر رسیده است. هنوز اصل مقاله در سایت قرار نگرفته، به محض انتشار در این وبلاگ نیز منتشر خواهد شد.

نظریه اتمگرایانه حرکت فخر رازی در تراکنش با نظریه حرکت ارسطویی؛ رویکردی تحلیلی

چکیده

فخر رازی از متفکرانی است که نقش برجسته ای در گفتمان بین دو نحله فکری زمان خود، یعنی مشائی­گری و کلام اشعری دارد؛ وی با روشی فلسفی، نظریات کلامی را می پروراند. نظریه حرکت فخر رازی در چارچوب اتم­گرایی کلام جای دارد.در این مقاله قصد داریم نشان دهیم که نظریه حرکت اتم­گرایانه کلام چگونه با مبانی فیزیک ارسطویی در تراکنش است و چگونه فخر رازی با تکیه بر اصل تطابق پیوستگی ارسطویی با رد مقدماتی در زمان و طول به ناپیوستگی حرکت حکم می دهد.

 

 


حسینعلی باستانی راد از پاسداران دل‌سوخته فرهنگ و تاریخ این سرزمین


️در برخی از نسخه‌های خطی مجلس و مجموعه‌ای در دانشگاه تهران، چند صفحه تحلیل و توصیف نسخه‌شناسانه به خطی بسیار خوش به نسخه اضافه شده است. سبک نوشتاری این صفحات بوی نیمه اول قرن حاضر را می‌دهد؛ خبر از نویسنده خوش‌ذوق و خوش‌قریحه را می‌دهد که به اشعار توجه ویژه داشته و آنها را بازنویسی و وزن آنها را اصلاح کرده. این اضافات، در تشخیص و شناسایی نسخه بسیار کارگشا است؛ خصوصا وقتی که با نسخه درهم و برهم و پراکنده و سخت‌خوان طرف هستیم. برخورد من با این صفحات خوش‌منظر و کارا، در نسخه‌خطی از مجلس از وحید قزوینی بود. می‌بایست صاحب این ریدرز نوت را شناسایی می‌کردم و راهی طولانی را طی کرده که به زنده‌یاد حسینعلی باستانی‌راد ختم شد.

دستنوشته زنده‌یاد باستانی‌راد

 



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

️زنده یاد باستانی‌راد، فردی است که به واسطه علاقه شخصی خود، عمری را در شهرها و روستاها گشته و مجموعه‌ شگرف گرانبهایی از نسخ خطی را شناسایی و گردآوری کرده و به عبارتی آنها را حفظ و از خطر نابودی و گم شدن نجات داده است. او مجموعه خود، متشکل از هزار و اندی نسخه را به دانشگاه تهران و مجلس واگذار کرد. برخی از این نسخ، تک نسخه و دریچه نویی هستند در شکاف دیوار تاریک تاریخ. آنچه در میان نسخه‌پژوهان به میان می‌آید وی در گمنامی درگذشت و از آنچه او کرد قدردانی درخوری نشد! روحش شاد و یادش ماندگار!

آنچه زنده‌یاد ایرج افشار درباره مرحوم باستانی‌راد در کتاب نادره‌کارانش آورده در تصویر ذیل مشاهده می‌کنید:

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها